سامیارسامیار، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

سامیارعزیزخاله

زردی سامیارجون

سامیارجونم خیلی دعاکردیم که زردی نگیری ولی گرفتی. الان میخوایم ببریمت بیمارستان بستری شی. مامانی خیلی اذیت میشه ولی اشکالی نداره فقط قول بده زودزود خوب شی.خیلی دوستت دارم عزیز دلم   الهی بمیرم ببین دستاشو چیکار کردن بی انصافا      ...
28 مهر 1392

لحظه به دنیا اومدن سامیارجونم.

سامیار جونم بابایی صبح بیست ویکم به مازنگ زد خبراومدنتو داد. توقراربود 26شهریور بیای پیش ماولی خیلی عجله زودتر اومدی ماهمگی ازاومدنت خیلی خوشحال شدیم عزیز بعدازاینکه بابایی بهش خبرداد خیلی ذوق کرد ازخوشحالی کلی گریه کرد. خیلی خیلی خیلی خیلی دوستت داریم         ...
24 مهر 1392

یه ماهگی سامیارجون

الهی دورت بگردم  خاله جونم امروز یه ماهه  که پیش مایی همه ما خوشحالیم  و خداروشکر میکنیم عزیزم اصلا نمیتونی تصورکنی که چقدردوستت داریم . نفسم دو هفته ست که رفتی خونتون، بابایی دلش برات تنگ شده بود دیروز با مامانی اومده بودن دیدنت، آفا جون میگفت: تپل شدی خوشگل شدی. راستی مامانی مونده پیش تو خیلی دلم براتون تنگ شده، دوستون دارم میبوسمت         الهی قربونت برم که اینقدر خوشگل شدی،کم کم داری شبیه بابا میشی. بابا یه عکس از بچگیاش داره خیلی شبیه تو بوده اصلا انگار خودتی      ...
24 مهر 1392

اعتراف مامان سامیارجونم

عزیزدلم خیلی ناراحتم  بابایی دیشب زنگ زد به مامانی گفت بیاددنبالتون برید خونه. قربونت برم تو ومامان هنوز نیازبه مراقبت بیشتری دارید.ولی قربونت برم تواینقدرشیرینی که همه زودی  دلشون برات تنگ میشه.بابایی هم دیگه تحمل دوری تومامان نداره.خیلی دوستت دارم.     ...
24 مهر 1392

روز عرفه

امسال اولین سالی که روزعرفه توپیش مایی امروز موقع گوش دادن دعاکلی چیزای  خوب ازخدابرات خواستم. عزیزدلم دیشب دایی محسن پیشت بود عکساتو برامون آوارده نمیدونی چقدر خوشگل شدی .امروز یه قاب عکس خریدم عکستوبذاریم رومیز ولی خاله لیلا گفت قابه زشته نذاشت عکستوبذارم اخشال نداره بازم میخرم.خاله جونی خیلی دوستت داررررررررررررررم.   ...
24 مهر 1392

جشن اسم گذاری سامیارجونم

سامیارجونم دیشب جشن اسم گذاریت بود.خیلی شب فوق العاده ای بودواقعا خوش گذشت. تاساعت دو صبح زدیم ورقصیدیم تازه دایی بهزاد حوس زن گرفتن کرده ببین توچقدرماهی.به خاطروجود توگل پسر همه خوشحالیم خداروشکر که توپیش مایی.خیلی خیلی دوستت دارم                                                                         ...
24 مهر 1392

چهارمین روززندگی سامیار جونم

سامیارجونم دیشب بابایی اومده بود بهت سربزنه توخیلی گریه کردی یه کوچولوهم زرد شده بودی حسابی مارونگران کردی.مامانی باباروصداکرد برسوننت بیمارستان ولی عزیز نذاشت.خیلی خیلی دوستت دارم       اینم ساندویچ خوشمزه آقا سامیار به به    ...
24 مهر 1392

تولد سامیار

امروز با شکوه ترین روز هستی است روزی که آفریدگار تو را به جهان هدیه داد به زمین خوش آمدی فرشته مهر و زیبایی تولدت مبارک .   قربونت برم اینم اولین تصویر از گریه کردنت   ...
24 مهر 1392